سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

به نام خدا
سلام؛


فاطمه بچه بود، یک کتاب براش خریدم رو جلدش نوشته بود "خطرناکه". یه کتاب کوچیک بود با نقاشیای رنگی که تو هر صفحه یه پیام کوتاه داشت: "خطرناکه".
مثلا در تاریکی راه رفتن، خطرناکه، توی راه‌پله‌ بدو بدو کردن، خطرناکه‌، با کبریت بازی کردن، خطرناکه، و ...
آخر کتاب هم نوشته بود: "زندگی کردن، خطرناکه".
واقعا هم خطرناکه. چقدر خطرناک شده این زندگی.
راه نرو، بازی نکن، نفس نکش، خطرناکه!
خطرناکه!
مگه بنا نبود بهار، پر باشه از شکوفه‌های رنگی و تابستون، پر از میوه و سرسبزی؟ مگه بنا نبود زیر بارون‌های بی‌امان پاییزی، توی چاله چوله‌های پر آب خیابون، پا بکوبیم و تو سکوت سنگین برفِ زمستون، آدم برفی‌هایی درست کنیم قد خودمون؟
دیگه بهار که میشه، تگرگ میزنه به تن نازک درختا و شکوفه‌ها رو نشونه می‌گیره. تابستون، برکت از محصول میره و خبری از سرسبزی و طراوت نیست. پاییز و زمستون، از آسمون غم می‌باره و سمّ هوا، زندگیامونو سیاه می‌کنه.
و حالا هم این هیولای "آموزش مجازی" که یه روز به بهانه کرونا سربرآورد و حالا دیگه خیال رفتن نداره. یه بار می‌گن سرما، یه بار می‌گن کمبود گاز، یه بار می‌گن آلودگی هوا.
هرچه هست، مظلوم و بی‌پناهند این نسل جدید. این آینده‌سازانی که تو همین حالاش موندن و روزهای تکرارنشدنی کودکی‌شون، به وحشت و سکوت و سرگردانی می‌گذره.
علی اکبر از کلاس اول، داره مجازی میره مدرسه!
الکی!
معلما اینهمه زحمت می‌کشن، پدر مادرها زحمت می‌کشن، بچه‌ها زحمت می‌کشن، ولی خبری از آموزش نیست.
پرورش که دیگه هیچی!
روابط اجتماعی و مهارت‌های زندگی که هیچی!
رفاقت‌های دوران کودکی، شادابی و طراوت و نشاط، خنده‌های مستانه و خوشی‌های بی‌بهانه که هیچی!
هیچی!
کار به جایی رسیده که فریاد "اصلاح ساختار آموزشی و حذف مطالب زاید و بی‌حاصل از کتب درسی"، بدل شده به فریادهای "الامان از آموزش مجازی"! و البته که باز "آنچه به جایی نرسد، فریاد است".
این روزها که حجم رنج‌هامون، از گله و شکایت و گریه رسیده به قهقهه‌های عصبی! حسابی خسته‌ایم.
خستگی‌های جنگ، رنج‌های تحریم، درد اینهمه سال خون‌دل خوردن، از دوست و دشمن، زخم خوردن، اینهمه سال تهاجم فرهنگی و جنگ‌های روانی و آشوب و فتنه رو به جان خریدن، برای یک ملت بسه. ما به جای کل تاریخ بشریت تاوان داده‌ایم.
با تو ام خدا جان!
بسمونه دیگه!
پاییزمون به اغتشاش و آشوب و جنایت گذشت، زمستانمون به بحران و سوءمدیریت.
تو می‌دوتی که نه بحث بحران گازه،
نه بحث تولید برق.
نه مشکل از آلودگی هواست،
نه بحران اقتصادی،
نه مسائل فرهنگی.
کار دنیا، از دست خارج شده.
کار دنیا، گره‌ی کور خورده.
این دنیا یه "آدم" کم داره.
یه "آدم" به همه ما بدهکاره.
یه آدم که یه مشت گرد خوشبختی تو دستاش داشته باشه.
یه مشت.
همین.
ما یه آدم از تو طلبکاریم و به حق طلبکاریم و تو کسی نیستی که خلف وعده کنی.







تاریخ : شنبه 101/11/1 | 5:18 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.